عطیه دانش آموزی بسیار آرام و صبور و با استعداد است که در پایه هشتم درس می خواند. پدر و مادر عطیه با هم زندگی می کنند. پدر عطیه در سال 1397 با موتور سیکل در بیابان از شهر به سمت روستا حرکت می کرده است به دلیل غلتیدن یک سنگ زیر چرخ موتور واژگون شده و سر ایشان به شدت ضربه می خورد و بی هوش می شوند. خانواده یک شبانه روز در شهر و بیابان های اطراف دنبال ایشان می گشتند که آخر پیدا می کنند و به بیمارستان منتقل می شوند. بعد از اینکه از کما بیرون می آیند به دلیل شدت ضربه و تشنج های شدید دیگر قادر به انجام کاری نبوده اند. مادر دانش آموز جهت کسب درآمد گاهی در منزل قالی بافی می می کند که به دلیل توده ای که در سینه دارند و همچنین دیسک کمر شدید این کار دائمی نیست، به طوری که بافتن یک قالیچه شاید یک سال طول بکشد. پدر گاهی که حال روحی و جسمی خوبی داشته باشند با سختی در منزل مراحل اولیه ساخت کلید را انجام می دهند، اما درآمد حاصل از این کار بسیار اندک است. عطیه و خانواده اش در منزلی موروثی زندگی می کنند که امکانات آن محدود و وضعیت نامساعدی دارد.